آیا تا به حال شنیدهاید که مادربزرگتان راجعبه ارزانتر بودن همهچیز در زمان جوانی خود صحبت کند؟ این بهدلیل تورم است. تورم بر اثر بینظمی در عرضه و تقاضای محصولات و خدمات شکل میگیرد و منجر به افزایش قیمتها میشود. تورم مزایای خود را دارد. اما در کل، تورم بیش از حد، اتفاق بد و ناخوشایندی است: اگر فردا قرار است ارزش پول پایین بیاید، چرا باید پول خود را پسانداز کنیم؟ برای كنترل تورم بسیار بالا، دولتها سیاستهایی را اتخاذ میکنند كه هدف آنها، كاهش هزینههاست.
تورم را میتوان کاهش قدرت خرید در یک واحد پولی خاص تعریف کرد. تورم افزایش پیوسته و مداوم قیمت کالاها و خدمات در یک اقتصاد است. اگرچه 'تغییر قیمت نسبی' معمولاً بهمعنای افزایش قیمت یک یا دو کالاست، تورم به افزایش هزینههای تقریباً تمام کالاها در یک اقتصاد اشاره دارد. تورم همچنین یک پدیدهی طولانیمدت است- افزایش قیمتها باید پیوسته باشد، نه فقط یک رویداد دورهای. اکثر کشورها سالانه نرخ تورم خود را اندازهگیری میکنند. تورم را غالباً بهصورت درصد رشد یا کاهش آن نسبت به دورهی قبل نمایش میدهند.
در این مقاله، به بررسی دلایل مختلف تورم، روشهای اندازهگیری آن و اثرات (مثبت و منفی) آن بر اقتصاد میپردازیم.
در یک سطح اولیه، میتوان دو دلیل شایع را برای بروز تورم توصیف کرد. نخست، افزایش سریع مقدار واقعی پول در گردش (عرضه). برای مثال، وقتی استعمارگران اروپایی نیمکرهی غربی را در قرن پانزدهم تحت سلطهی خود درآوردند، شمش طلا و نقره در سرتاسر اروپا لبریز و باعث تورم شد (عرضه بسیار زیاد بود).
ثانیاً، تورم میتواند بدلیل کمبود عرضهی یک کالای خاص که تقاضای زیادی برای آن وجود دارد، رخ دهد. کمبود عرضه میتواند باعث افزایش قیمت آن کالا شود و احتمالاً به سایر نقاط اقتصاد نیز سرایت میکند. نتیجهی این اتفاق، افزایش عمومی قیمتها در تقریباً تمام کالاها و خدمات میباشد.
اما اگر عمیقتر شویم، میتوانیم رویدادهای گوناگونی را که منجر به تورم میشوند، توصیف کنیم. در این مقاله، ما بین تورم از فشار تقاضا (Demand-Pull Inflation)، تورم از فشار هزینه (Cost-Push Inflation) و تورم ساختاری تفاوت قائل خواهیم شد. انواع دیگری از تورم نیز وجود دارد، اما این سه نوع، مهمترین انواع تورم در 'مُدل مثلثی' است که توسط اقتصاددان رابرت جی. گوردون ارائه شده است.
تورم از فشار تقاضا، شایعترین نوع تورم است که بر اثر افزایش هزینهها بوجود میآید. در این نوع از تورم، تقاضا از عرضهی کالاها و خدمات پیشی میگیرد- پدیدهای که باعث افزایش قیمتها میشود.
برای توضیح این تورم، بازاری را فرض کنید که در آن، یک نانوا محصولات خود را میفروشد. او میتواند تقریباً 1000 قطعه نان در هفته تولید کند و تولید این مقدار نان، برای نانوایی او خوب است، چون او هر هفته تقریباً همین مقدار نان را به فروش میرساند.
حال فرض کنید که تقاضای نان افزایش چشمگیری پیدا کند. شاید شرایط اقتصادی بهتر شده، یعنی مصرفکننده پول بیشتری برای هزینه کردن در اختیار دارد. در نتیجه، احتمالاً شاهد افزایش قیمت نانهای نانوایی خواهیم بود. چرا؟ خُب، نانوای ما وقتی 1000 نان درست میکند، با تمام ظرفیت کار میکند. نه کارمندان و نه کورههای نانواییاش قادر نیستند بیش از این تعداد تولید کنند. او میتواند کورههای بیشتری درست کند و کارمندان بیشتری استخدام کند، اما این کار زمان میبرد. خُب، پس ما مشتری زیادی داریم و نان کافی نداریم. برخی از مشتریان مایل به پرداخت قیمتهای بالاتری برای خرید یک قطعه نان هستند و طبیعی است که نانوا قیمت نانهای خود را بر این اساس افزایش دهد. حالا جدا از افزایش تقاضا برای مصرف نان، تصور کنید که بهبود اوضاع اقتصادی منجر به تقاضای بیشتر برای مصرف شیر، روغن و چندین محصول دیگر شود. این همان چیزی است که تورم از فشار تقاضا را تعریف میکند. مردم کالاهای بیشتر و بیشتری میخرند و در نتیجه، تقاضا از عرضه پیشی میگیرد و قیمتها افزایش پیدا میکند.
تورم از فشار هزینه زمانی رخ میدهد که سطح قیمتها در نتیجهی افزایش مواد اولیه یا هزینههای تولید افزایش پیدا میکند. همانطور که از نامش پیداست، این تورم از فشار هزینهها به مصرفکننده تحمیل میشود.
حال بیایید دوباره به مثال نانوای خود بازگردیم. نانوای ما کورههای جدیدی میسازد و چند کارمند را برای تولید 4000 قطعه نان در هفته استخدام میکند. در این مرحله، عرضه با تقاضا برابر میشود و همه خوشحال هستند. یک روز، نانوا اخبار ناخوشایندی میشنود. برداشت گندم در این فصل از سال چندان خوب نبوده، یعنی گندم کافی برای عرضه به تمام نانواییهای منطقه وجود ندارد. پس نانوا باید هزینهی بیشتری برای گندم مورد نیاز خود بهمنظور درست کردن نان پرداخت کند. با پرداخت این هزینههای اضافی، او نیاز به افزایش قیمتها دارد، حتی اگر تقاضای مصرفکننده افزایش نیافته باشد. احتمال دیگر این است که دولت حداقل دستمزدها را افزایش دهد و این امر به هزینههای تولید نانوا اضافه میکند. در نتیجه، یکبار دیگر، او باید قیمت تمامشدهی نانهای خود را افزایش دهد. در مقیاس بزرگ، تورم از فشار هزینه غالباً بر اثر کمبود منابع (همچون گندم یا روغن)، افزایش مالیاتهای دولت بر کالاها یا سقوط نرخ ارز (که به بیشتر شدن هزینهی واردات منجر میشود)، بوجود میآید.
تورم ساختاری، نوعی تورم است که از فعالیتهای اقتصادی گذشته ناشی میشود. در نتیجه، اگر با گذشت زمان ادامه داشته باشد، ممکن است بر اثر دو شکل قبلی تورم ایجاد شود. تورم ساختاری با مفاهیم انتظارات تورمی و مارپیچ قیمت-دستمزد ارتباط نزدیکی دارد. انتظارات تورمی، این ایده را توصیف میکند که- پس از دورههای تورم- افراد و کسب و کارها انتظار دارند تورم در آینده نیز وجود داشته باشد. اگر تورم در سالهای قبل وجود داشته، پس کارمندان با احتمال بیشتری در مورد حقوقهای بالاتر مذاکره میکنند و این باعث میشود کسب و کارها برای محصولات و خدمات خود، هزینهی بیشتری دریافت کنند.
مارپیچ قیمت-دستمزد، مفهومی است که گرایش تورم ساختاری را برای ایجاد تورم بیشتر توضیح میدهد و ممکن است زمانی اتفاق بیفتد که کارفرما و نیروی کار نتوانند دربارهی مقدار دستمزد و حقوق پرداختی بهتوافق برسند. اگرچه نیروی کار برای محافظت دارایی خود از تورمهای مورد انتظار، دستمزد بیشتری طلب میکند، اما کارفرما مجبور است هزینهی محصولات خود را افزایش دهد و این احتمالاً به چرخهای منتهی میشود که در آن، نیروی کار در واکنش به افزایش هزینهی کالاها و خدمات، حتی تقاضای حقوق بیشتری میکند- و این چرخه همینطور ادامه دارد.
تورم کنترلنشده نیز میتواند برای اقتصاد مضر باشد. در نتیجه، منطقی است که دولتها در محدود کردن تاثیر آن، اقدامات فعالانهای انجام دهند. آنها میتوانند این کار را با تغییر در عرضهی پول و ایجاد تغییرات در سیاستهای پولی و مالی انجام دهند.
بانکهای مرکزی (همچون فدرال رزرو آمریکا) این قدرت و توانایی را دارند که با افزایش یا کاهش مقدار پول در گردش، عرضهی پول فیات را تغییر دهند. یک مثال شایع در این مورد، تسهیل کمّی (QE) است، جاییکه بانکهای مرکزی، داراییهای بانکها را خریداری میکنند تا به اقتصاد پول تازه چاپ شده تزریق کنند و این کار میتواند تورم را تشدید کند.
نقطهی مقابل QE، سختگیری کمّی (QT) است که یک سیاست مالی است که میتواند با کاهش عرضهی پول، تورم را کاهش دهد. با این حال، شواهد کمی وجود دارد که از QT بهعنوان درمانی خوب و مناسب برای تورم حمایت کند. در عمل، بیشتر بانکهای مرکزی تورم را با افزایش نرخ بهره کنترل میکنند.
نرخ بهرهی بالا، هزینهی وام گرفتن را بالا میبرد. در نتیجه، جذابیت اعتبار برای مصرفکننده و صاحب کسب و کار کمتر میشود. در سطح مصرفکننده، افزایش نرخ بهره باعث دلسرد شدن از انجام هزینه و کاهش تقاضا برای کالاها و خدمات میشود. در این دورهها، پسانداز کردن جذاب میشود و حتی برای کسانی که برای کسب سود، پول قرض میدهند نیز بهتر است. با این حال، رشد اقتصادی ممکن است محدود شود، چون کسب و کارها و افراد با احتیاط بیشتری نسبت به گرفتن وام برای سرمایهگذاری یا هزینه کردن اقدام میکنند.
اگرچه بیشتر کشورها از سیاستهای پولی و مالی برای کنترل تورم استفاده میکنند، اصلاح سیاستهای مالی نیز یک گزینه پیش روی دولتهاست. سیاستهای پولی و مالی به هزینهکرد دولتها و تعدیل مالیات برای تاثیرگذاری بر اقتصاد اشاره دارد. برای مثال، اگر دولتها مالیات بر درآمد را افزایش دهند، افراد دوباره درآمد قابلاستفادهی کمتری در اختیار خواهند داشت. در عوض، تقاضای کمتری در بازار شکل میگیرد که باید روی کاغذ، تورم را کاهش دهد. با این حال، این یک مسیر خطرناک است، چون ممکن است مردم نسبت به افزایش مالیات، واکنش نامطلوبی از خود نشان دهند.
خُب، ما اقدامات مقابله با تورم را شرح دادیم، اما از کجا بفهمیم که شاخص تورم چیست تا به مبارزه با آن بپردازیم؟ اولین گام، اندازهگیری تورم است. اندازهگیری معمولاً با ردیابی یک شاخص در یک بازهی زمانی مشخص انجام میشود. در بسیاری از کشورها، شاخص قیمت مصرفکننده (CPI)، معیار اصلی سنجش تورم است.
CPI قیمت بسیاری از محصولات مصرفی را در نظر میگیرد و از میانگین سنجششده برای ارزشگذاری سبد کالاها و خدمات خریداری شده توسط خانوارها استفاده میکند. این شاخص هر چند وقت یکبار انجام میشود و امتیاز بدست آمده را میتوان با امتیازهای گذشته مقایسه کرد. نهادهایی همچون ادارهی آمار کار آمریکا (BLS)، این دادهها را از فروشگاههای سراسر آمریکا جمعآوری میکنند تا اطمینان حاصل کنند که محاسباتشان تا جای ممکن دقیق است.
شما ممکن است در محاسبات خود، به امتیاز 100 برای 'سال پایه' و سپس به امتیاز 110 برای دو سال بعد، و در نهایت، به این نتیجه برسید که در عرض دو سال، قیمتها 10٪ افزایش یافته است.
وجود کمی تورم لزوماً چیز بدی نیست. امروزه، این یک پدیدهی طبیعی در سیستمهای ارزی فیات است و چون مروج هزینه و وام است، تاحدی مفید میباشد. با این حال، بررسی دقیق نرخ تورم، از اهمیت زیادی برخوردار است تا این اطمینان حاصل شود که هیچ تاثیر منفی بر اقتصاد نمیگذارد.
در نگاه اول، تورم ظاهراً پدیدهای است که باید از آن کاملاً اجتناب کرد. اما این بخشی از اقتصاد مُدرن است. در نتیجه، موضوع بسیار پیچیدهتری است. بیایید برخی از مزایا و معایب تورم را مورد بررسی قرار دهیم.
همانطور که پیشتر بحث شد، نرخ پایین تورم میتواند با تحریک هزینهها، سرمایهگذاری و وام گرفتن، بهنفع اقتصاد باشد. اما منطق بیشتر حکم میکند که کالاها یا خدمات را فوراً بدست آوریم، چون تورم کاری میکند که یک مقدار پول نقد در آینده، قدرت خرید را کاهش دهد.
تورم شرکتها را ملزم میسازد تا کالاها و خدمات خود را با قیمتهای بالاتری بفروشند و در نتیجه، خود را از اثرات تورم محافظت کنند. آنها میتوانند این افزایشها را توجیه کنند، اما همچنین قادرند که قیمتها را کمی بیش از حد مورد نیاز بالا ببرند تا از سود اضافی بهرهمند شوند.
همانطور که از نام آن مشخص است، کاهش قیمتها، نقطهی مقابل تورم است و نشانهی آن، پایین آمدن قیمتها در طول زمان است. چون قیمتها در حال کاهش است، تاخیر در خرید برای مصرفکنندگان منطقیتر است، چون آنها میتوانند با قیمتهای بهتر و ارزانتری در آیندهای نزدیک، کالا یا خدمات خود را دریافت کنند. این امر میتواند تاثیر منفی بر اقتصاد بگذارد، چون تقاضای زیادی برای کالاها و خدمات وجود ندارد. از لحاظ تاریخی، دورههای تورم منجر به افزایش نرخ بیکاری و تغییر بهسمت پسانداز بهجای صرف هزینهها میشود. تورم گرچه لزوماً پدیدهی بدی نیست، اما کاهش قیمتها، مانع رشد اقتصادی میشود.
ارزشزدایی از پول و ابر تورم
پیدا کردن نرخ مناسب تورم دشوار است و عدم کنترل آن میتواند عواقب بد و فاجعهباری بههمراه داشته باشد و در نهایت، داراییهای افراد را از بین میبرد: اگر امروز 100000 دلار پول نقد زیر تشک خود ذخیره کنید، در مدت ده سال، با تورم، قدرت خریدتان کاهش پیدا خواهد کرد. تورم بالا میتواند منجر به ابرتورم شود و ابرتورم ظاهراً زمانی رخ میدهد که قیمتها بیش از 50٪ در یک ماه افزایش پیدا کند. پرداخت 15 دلار برای یک کالا یا خدمات اساسی که هفتهها پیش فقط 10 دلار هزینه داشته، قطعا خوشایند نیست، اما بهندرت در اینجا متوقف میشود. در دورههای ابرتورم، قیمتها غالباً از تورم 50٪ فراتر رفته و اساساً ارز و اقتصاد را از بین میبرد.
اگر نرخ تورم بالا باشد، عدم قطعیت و بلاتکلیفی میتواند حکمفرما شود. افراد و کسب و کارها مطمئن نیستند که اقتصاد بهکجا میرود. بنابراین، با احتیاط بیشتری نسبت به پول خود رفتار میکنند- این امر منجر به سرمایهگذاری و رشد اقتصادی کمتر میشود.
برخی افراد با ذکر اصول بازار آزاد، با ایدهی تلاش دولت برای کنترل تورم مخالفت میکنند. استدلال آنها این است که توانایی دولت در 'ایجاد پول جدید'، اصول طبیعی اقتصاد را تضعیف میکند.
اثرات تورم بهگونهای است که به مرور زمان، ما شاهد افزایش قیمتها و در نتیجه، افزایش هزینههای زندگی خواهیم بود. این پدیدهای است که ما پذیرفتهایم- در هر حال، تورم اگر بهدرستی کنترل شود، میتواند برای اقتصاد مفید باشد. در دنیای امروز، ظاهراً بهترین روشهای مالی در سیاستهای انعطافپذیر مالی و پولی نهفته است که به دولتها این امکان را میدهد تا افزایش قیمتها را کنترل کنند. با این حال، این سیاستها باید دقیق اجرا شوند. در غیر اینصورت، ممکن است آسیب بیشتری به اقتصاد وارد کنند.