اول از همه بابت اینکه موضوعمون ناراحت کننده ست عذرخواهی میکنم! با این حال، نمی تونیم خبر بخونیم اما از اتفاقت بدی که داره توی دنیا می افته با خبر نشیم و مجموعه ی غنی ای از لغات هستن که برای چنین موضوعاتی ازشون استفاده می شه، همچنین، کالوکیشن های خوبی هم داریم تا بتونید با مخاطبتون همدردی کنید.
بذارید با لغاتی که درچه ی جدیت شون پایینه شروع کنیم، اگر یه اتفاق یا رویداد رو با کلمه ی debacle توصیف کنیم، به این معنیه که چنین چیزی با شکست کامل همراه بوده و اغلب به صورتی که برای شخصی که انجامش داده خیلی خجالت آور بوده. یه کالوکیشن عالی برای توصیف چنین چیزی هم unmitigated disaster هست و به این معنیه که هیچ چیز مثبتی نمی شه در این اتفاق پیدا کرد:
از شکست پارسال در تمرین ساخت و ساز تیمی درس گرفتیم. | .We have learned lessons from the debacle of last year’s team building exercise |
سفر رئیس جمهور افتضاحِ به تمام معنا بود. | .The president’s tour was an unmitigated disaster |
کلمه disaster به معنی فاجعه هست. کلمات Calamity و catastrophe هم شبیه همین هستن اما درجه شون بالاتره. از همه ی این کلمات می شه برای صحبت کردن راجع به چیزی که خیلی زیانباره یا خسارت زیادی ایجاد کرده استفاده کرد. همچنین، این کلمات می تونن به طنز برای اغراق در مورد چیزی به کار برن:
نیروهای کمکی دارن به سختی تلاش می کن تا به رفع خسارات در محل حادثه کمک کنن. | .Aid workers are struggling to help in the disaster area |
یک سری بدبیاری های پشت سر هم باعث شدن که اون خونه شو رو از دست بده. | .A series of calamities led to him losing his home |
وای فاجعه س! سوسیس ها رو سوزوندم! | !Catastrophe! I’ve burned the sausages |
کلمه ی tragedy بر غمگین بودن شرایط تأکید میکنه. یه کالوکیشن عالی با این کلمه این هست: tragedy/ disaster strikes
خشکسالی قطعاً یه تراژدی بزرگ برای کشوره. | .This drought is an absolute tragedy for the country |
اونها در بالی بودن وقتی که این تراژدی رقم خورد. | .They were on holiday in Bali when tragedy/disaster struck |
صفت هایی که برای توصیف disaster به کار می رن این ها هستن:
disastrous، tragic، catastrophic
همچنین اثرات بد یک اتفاق میتونه اینطوری توصیف بشه:
devastating effects، consequences
اون تصمیم فاجعه بار شلیک رو گرفت. | .They made the disastrous decision to shoot |
اون هیچ وقت نتونست با مرگ غم انگیز پسرش کنار بیاد. | .He never recovered from the tragic death of his son |
اونها دارن سعی می کنن آثار ویرانگر زلزله رو رفع کنن. | .They are trying to deal with the devastating effects of the earthquake |
ما می تونیم با استفاده از واژه های heartbreaking یا traumatic رنج انسان ها رو توصیف کنیم و وقتی هم افرادی دچار مسئله ی غم انگیزی شده باشن و ماجرای این تجربه شون رو تعریف بکنن می گیم:
they give harrowing accounts of their experiences.
روزنامه ها پر از عکس های غم بار افرادی هست که دارن از محدوده های جنگ زده فرار می کنن. | .The papers are full of heartbreaking images of people fleeing war zones |
این بچه ها اتفاقات بسیار غم انگیزی رو پشت سر گذاشتن. | .These children have experienced highly traumatic events |
شاهدین ماجراهای هولناکی رو از حمله ی تروریستی تعریف می کردن. | .Witnesses gave harrowing accounts of the terrorist attack |
چند راه برای صحبت کردن راجع به اتفاقاتی که منجر به مرگ و میر می شه وجود داره. یه اصطلاح خنثی برای بیان چنین رویدادی claims lives هست. کلمه ی Carnage بار برانگیزاننده ی بیشتری داره و برای توصیف مرگ افراد زیادی استفاده می شه. به همین ترتیب اما به صورتی کمی غیر رسمی، از صحنه ای که در اون افراد زیادی کشته شدن، می شه با واژه ی bloodbath یاد کرد:
سقوط هواپیما دیروز جان شش نفر را گرفت. | Yesterday’s plane crash claimed six lives. |
شورش ها در پایتخت به کشتاری منجر شد که طی آن افراد زیادی جان خود را از دست دادند. | Riots in the capital led to carnage, with several people dead. |
این پرواز در نهایت منجر به کشته شدن افراد زیادی شد. | The fight ended in a bloodbath. |