معمولا می گن که بعد از خود غذا خوردن، دومین چیزی که بهترینه، صحبت کردن راجع به غذاست. اگه این درست باشه، بنابرین لازمه لغت هایی رو هم برای این کار یاد بگیریم. این پست راجع به اصطلاحات، افعال دو قسمتی، و سایر عباراتی هست که برای صحبت کردن راجع به خوردن ازشون استفاده می شه.
همونطورکه ممکنه بدونید، خیلی از اصطلاحات رنگارنگ انگلیسی مربوط به پرخوری هستن. کسی که خیلی غذا خورده باشه، ممکنه این اصطلاح غیر رسمی رو در مورد خوردش به کار ببره I made a pig of myself:
I made a pig of myself | |
انقدر نهار خوردم که ترکیدم. |
I made a real pig of myself at lunch.
|
کسی که مهمون دعوت کرده باشه ممکنه به شوخی به مهمونا بگه که they have eaten them out of house and home به این معنی که اونها همه غذاها رو خوردن:
they have eaten them out of house and home | |
نوه هام آخر هفته اومدن اینجا مهمونی و ته همه خوراکی ها رو درآوردن! |
My grandchildren came to stay for the week and ate me out of house and home!
|
کسی که معمولا پرخوری می کنه ممکنه راجع بهش بگن he\she eats like a horse (ما تو فارسی می گیم مثل خرس می خوره)، در حالی که در مورد کسی که معمولا کم غذاست ممکنه بگن he/she eats like a bird (اندازه گنجشک غذا می خوره).
یک سری افعال دوقسمتی هستن که نحوه یا میزان غذا خوردن رو بیان می کنن. افعال pack away و put away هر دو به معنی زیاد غذا خوردن هستن:
pack away و put away | |
خیلی غذا می خوره. |
She’s very slim but she can really pack it away.
|
بچه ها سه بسته کلوچه رو یه روزه تموم کردن. |
The kids put away three packets of cookies in one evening.
|
اگر در مورد غذا فعل wolf food down استفاده بشه، یعنی میزان غذای زیادی خیلی سریع خورده می شه:
wolf food down | |
پسرها پیتزا ها رو دادن پایین و بعد رفتن سراغ کیک. |
The boys wolfed the pizzas down and then started on the cake.
|
در عین حال، فعل دوقسمتی pick at معنی ش برعکسه اینه و اگه بگیم کسی picks at his/her food معنی ش اینه که غذایی که جلوش هست رو خیلی به آرومی می خوره انگار که اصلا علاقه ای بهش نداره:
picks at his/her food | |
اون اشتها نداشت و با سالادش بازی می کرد. |
She had no appetite and picked at her salad.
|
فعل To force food down به این معنیه که به زور غذایی رو بخورید:
To force food down | |
من از پنیر متنفرم، ولی برای رعایت ادب، زورکی خوردمش. |
I hate cheese but to be polite, I managed to force it down.
|
یک سری عبارت مفید هم هستن که با کلمه ی appetite ساخته می شن. اگه بگیم کسی has a good/healthy appetite به این معنیه که اون شخص زیاد غذا می خوره:
has a good/healthy appetite | |
هر دوی بچه ها خوب غذا می خورن. |
Both children have healthy appetites.
|
اگر work up an appetite بکنید، یعنی کاری می کنید، مثل ورزش، که باعث می شه گرسنه تون بشه:
work up an appetite | |
گفتم بریم پیاده روی تا جا باز کنیم برای شام. |
I thought we could go for a walk and work up an appetite for dinner.
|
اگر قبل از غذا هله هوله ای بخورید و بگیم اون غذا spoils your appetite، یعنی اشتهاتون رو می گیره:
spoils your appetite | |
فیبی بیشتر از این شیرینی نخور وگرنه اشتهات رو می گیره. |
No more sweets, Phoebe, or it will spoil your appetite.
|
یه عبارت دیگه، که بعضی افراد ممکنه اونوناخوشایند بدونن اینه : make someone’s mouth water . اگه دیدن غذا یا استشمام بوی اون makes your mouth water یعنی دهنتون رو آب میندازه:
makes your mouth water | |
وای، بوی نون تازه دهنمو آب میندازه. |
Ooh, the smell of bread baking is making my mouth water!
|
در آخر،کسی که خیلی گرسنه باشه می تونه بگه : I could eat a horse:
I could eat a horse | |
داریم میریم غذا بگیریم؟ روده کوچیکه داره روده بزرگه رو می خوره! |
Are we going to stop for food? I could eat a horse!
|