معمولاًوقتی اصطلاحات تصویر روشنی در ذهن ایجاد می کنن، به خاطر سپردنشون آسون تره. اصطلاحاتی که در این پست مطرح می شه همه راجع به رنگ ها هستن و این ممکنه باعث بشه بهتر تو ذهنتون بمونن.
با سبز شروع کنیم (که در خیلی از اصطلاحات به کار می ره)، اصطلاح have green fingers (بریتیش)/ have a green thumb (امریکن) به این معنیه که کسی می تونه خوب از گل گیاه مراقبت کنه. همچنین، می تونید از حالت صفتی اونها، یعنی green fingered یا green thumbed هم استفاده کنید.
have green fingers (بریتیش)/ have a green thumb | |
باغچه تون خیلی زیباست، شما قطعاً در نگهداری از گل وگیاه خیلی با استعدادید / این یه هدیه ی خوب برای کسیه که اهل گل و گیاهه. |
Your garden looks amazing. You clearly have green fingers! / It’s the perfect present for a green-thumbed friend!
|
اگر اصطلاح gives the green light در مورد دولت یا یه سازمان به کار ببریم به این معنیه که اونها به یه پروژه مجوز می دن:
gives the green light | |
شورا به تاسیس یه خانه ی سالمندان 120 تخت خوابی مجوز داده. |
A brand new 120 bed care home has been given the green light by the council.
|
green with envy این اصطلاح وقتی به کار می ره که به کسی حسودی بکنیم و بخوایم چیزی اون داره داشته باشیم یا در جایگاهی که اون هست باشیم:
green with envy | |
قراره ربکا دوهفته به ایتالیا بره و همه مایی که توی این دفتر کار می کنیم داریم از حسودی می میریم! |
Rebecca’s going to Italy for two weeks and we’re all green with envy in the office!
|
وقتی چیزی out of the blue اتفاق می افته یعنی خیلی غیر منتظره بوده:
out of the blue | |
یه همین طوری یهویی زنگ زد و گفت توی مادریده. |
One day, completely out of the blue, she called and said she was in Madrid.
|
اصطلاح until you’re blue in the face وقتی استفاده می شه که بخوایم بگیم همه ی تلاش های یه نفر برای متقاعد کردن کس دیگه ای، بی نتیجه بوده:
until you’re blue in the face | |
می تونی انقدر بهش بگی سبزیجات بخوره که زبونت مو دراره، ولی آخرش اون بازم قبول نمی کنه. |
You can ask him to eat his vegetables till you’re blue in the face, but he refuses to do it.
|
از red هم توی چند اصطلاح استفاده شده که دو تاشون به عصبانیت مربوط هستن. اصطلاح to see red به معنی خیلی عصبانی شدن هست:
to see red | |
افرادی که با حیوانات بدرفتاری می کنن کفر منو درمیارن. |
People who are cruel to animals make me see red.
|
در انگلیسی بریتیش وقتی میم کن که موضوع یه بحث like) a red rag to a bull) هست، یعنی می تونه خیلی عصبانی کننده باشه:
like) a red rag to a bull) | |
بهتره با پدرم نگی که تو هم در راهپیمایی اعتراض شرکت کردی، خیلی عصبانی می شه. |
It’s probably better not to mention to my dad that you were on the protest march. It’s like a red rag to a bull.
|
اگر شما یا حساب بانکی تون in the red باشید به معنی اینه که به بانک بدهی دارید ( متضاد این عبارت، in the black هست):
in the red | |
هنوز چهار روز از پرداخت حقوق ها نگذشته ، اون بازم به بانک بدهکار بود. |
It was only four days after payday and she was in the red again.
|
اصطلاح To catch someone red-handed به این معنیه که مچ کسی رو بگیریم:
To catch someone red-handed | |
وقتی داشت از توی ظرف شیرینی برمی داشت مچش رو گرفتم. |
I caught her, red-handed, taking a cookie from the jar!
|
در آخر، وقتی برای مهون ها roll out the red carpet میکنید، یعنی از اونها خیلی خوب پذیرایی می کنید:
roll out the red carpet | |
اونها به بهترین رستوران ها بردنش و همه ی جاهای دیدنی رو هم بهش نشون دادن. واقعا براش سنگ تموم گذاشتن. |
They took her to the finest restaurants and showed her all the sights. They really rolled out the red carpet for her.
|