بعضیا میگن که گرامر تو انگلیسی بازرگانی، بهاندازهی انگلیسی عمومی، اهمیت نداره. من با این حرف مخالفم. یادگیری خوب گرامر، باعث افزایش علاقه و حس شما نسبت به زبان میشه. هرچی بیشتر انگلیسی درست و صحیح رو بشناسین، حستون نسبت به اونچه درسته و اونچه درست به نظر میرسه، بیشتر میشه. برای یادگیری گرامر، از فرایندهای یادگیری مشابه واژگان میشه استفاده کرد: جملاتی که میخواین روی اون تمرکز کنین، رو توی یه دفترچه یادداشت بنویسین تا دوباره تو آخر روز، اون رو بخونین.
خارج از محل کار، ساعتهای زیادی هست که ما صرف تماشای فیلم و خوندن میکنیم. خوندن به زبان انگلیسی برای لذت بردن، تو اینجا مهمه. بعد از تماشای فیلم یا خوندن کتاب بهمدت 30 دقیقه، نوشتن چند تا یادداشت، یه تمرین عالیه. ما میتونیم همچنین با دقت بیشتری به زبانی که همکارانمون تو جلسات استفاده میکنن، گوش کنیم. اگه برای زبانی که میخوایم از اون استفاده کنیم، هدف داشته باشیم، یه جلسهی هفتگی تیمی، زمان بسیار خوبی برای یادگیری زبان انگلیسی و تمرین کردنه.
تجربه به من نشون داده که یه معلم خصوصی که بتونه شما رو تصحیح کنه و در مورد سطح انگلیسیتون، بهتون بازخورد بده، برای رسیدن به سطوح بالا خیلی مهمه. اگه در حال حاضر به انگلیسی بازرگانی مسلط هستین، برای رسیدن به سطوح بالاتر، هنوز به کمک و اصلاح نیاز دارین. من شرایط مشابهی رو تو آلمانی تجربه کردم. تو سطح B2، هنوز راه طولانی پیش روئه: کنفرانسها و جلسات طولانی به زبان آلمانی، یه چالشه. رویدادهای اجتماعی هم میتونه سخت باشه. تو سطح C1، میتونین بهخوبی آلمانی صحبت کنین و حرفای کسانی که زبان مادریشون آلمانیه رو بفهمین، اما همچنان ممکنه احساس سردرگمی کنین.
خلاصه اینکه، فراتر از خوندن و صحبت کردن و گرامر و نوشتن، از نظر من، 4 بخش عمیقتر وجود داره که باید به اونا توجه کنین:
یادگیری زبان انگلیسی برای کار شما، یه مزیت پنهان داره. مهارتهای نرم تو دنیای مدرن، به طور فزایندهای اهمیت داره. از طریق تمرکز بر زبان انگلیسی در سطوح بالا تو محل کار، زبانآموزا میتونن به همون اندازهی اسپیکرهای بومی، اسپیکرهای خوبی بشن. پس، چالشهای زبانی میتونه فرصتهایی رو برای رشد شخصی و حرفهای براتون فراهم کنه.