داستانی از تجربهی یادگیری زبان خودم میتونه تو این مرحله کمککننده باشه. من تو دورهی دبیرستان، شروع به یادگیری زبان تو انگلستان کردم. علاوه بر انگلیسی، ریاضی و علوم، فرانسه، اسپانیایی و لاتین رو هم یاد میگرفتم و عملکرد خوبی تو امتحانهای سطح O (که الان GCSEs نامیده میشه) داشتم. بر حسب آزمون آیلتس، این امتحانها Band 5 یا 6 یا همون سطح Intermediate هستن. تو 2 سال آخر دبیرستان، ما باید سه زبان رو برای درس خوندن تو سطوح پیشرفته (Bands 7 تا 8) انتخاب میکردیم. من فرانسه، اسپانیایی و انگلیسی را انتخاب کردم و فرضم بر این بود که از یک سطح از موفقیت مثل قبل بهرهمند میشم. تو کلاسهای سطح O، یاد گرفته بودیم دربارهی عناوین آشنایی همچون سرگرمیها و خانواده صحبت کنیم و بنویسیم و من بهندرت نمراتی کمتر از 10 از 10 در هر آزمون میگرفتم. اما در سطح پیشرفته، ما باید مقاله میخوندیم، به گفتگوها گوش میکردیم و مقالاتی دربارهی موضوعاتی مثل آلودگی و جنایت مینوشتیم و این چالشی رو در من ایجاد کرد.
هر هفته، به ما یک انشا برای نوشتن داده میشد. بعد از تصحیح، وقتی معلم انشا ها رو تحویلمون میداد، essay من پُر اصلاحاتی با رنگ قرمز بود و برای اولین بار، نمرات پایینی گرفتم. من با رایتینگ خودم اینجوری برخورد میکردم: به سوال نگاه میکردم، شروع به نوشتن عنوان میکردم و کلماتی رو که نمیدونستم، تو دیکشنری پیدا میکردم. حتماً جملات رو تو مغزم از انگلیسی به فرانسه ترجمه میکردم. حتی اگه ساعتها رو تو این تسک سپری و احساس میکردم خیلی سخت کار کردم، نمرات پایینم هر هفته به من میگفت هیچ پیشرفتی ندارم. این فرایند تقریباً 12 ماه ادامه داشت.
در انتهای سال، با نگاه دوباره به essay های خودم، شروع به درس خوندن برای امتحانهام کردم. این همون زمانی بود که فهمیدم اشتباهات مشابهی رو بارها و بارها هر هفته تکرار میکردم. تو هر مقاله، معلمم روی یک کلمه بهخصوص، کلمهی tambien به زبان فرانسه خط میکشید و تو حاشیه مینوشت: اسپانیایی؟ وقتی این رو دیدم، واقعاً گیج شدم، چون من همیشه این کلمه رو با لهجهی زیبای فرانسوی و نه لهجهی اسپانیایی میگفتم.
با غرور جوانی، من حتی فکر میکردم معلم من اشتباهی انجام داده و دیکشنری را چک میکردم. متاسفانه، معلمم درست میگفت، tambien تو زبان اسپانیایی و نه زبان فرانسه بهمعنی 'همچنین' بود. پس، هر هفته، بهمدت تقریباً یک سال، من این کلمه رو تو رایتینگ خودم تمرین کرده بودم و اون رو اونقدر استفاده کردم که به بخشی از گفتار فرانسهی من تبدیل شد. این داستان مثال خوبی از اونچیزیه که ما 'خطاهای فسیل شده' مینامیم. به عبارت دیگه، خطاهایی که ما غالباً انجام میدیم، در حافظهی ما همچون یه فسیل قدیمی حک میشه. تو این نقطه، من همچنان یه دانشآموز سطح Intermediate بودم که تو نمرهی Band 6 گرفتار شده بودم و باقی ماندن تو اون سطح رو برای 12 ماه تمرین کردم.
برای معلمها، آموزش به دانشجوهای یه کلاس سطح Intermediate متفاوت از آموزش به دانشجوهای مبتدی یا پیشرفته هست. هم دانشجویان مبتدی و هم دانشجویان پیشرفته معمولاً میدونن که شکافهایی توی دانششون وجود داره، در حالیکه دانشجوهای سطح Intermediate ممکنه در برابر این ایده مقاومت کنن. در نتیجه، این میتونه مرحلهی سختی باشه، نه فقط برای معلمها بلکه همچنین برای دانشآموزا. به همین دلیله که دانشجوهای سطوح Intermediate اول باید اون چیزهایی که فکر میکنن به قطعیت میدونن، رو فراموش کنن که این کار غالباً سختتر از یادگیری یه مطلب جدیده.
برای نشون دادن به یک کلاس سطح Intermediate که اونها چیزی نمیدونن، معلمها غالباً از روش Test-Teach-Test استفاده میکنن. معلم ابتدا از دانشآموزا امتحان میگیره تا به اونا نشون بده که دارن اشتباه میکنن، نکتهی زبانی مرتبط رو بهشون آموزش میده، بعد دوباره از دانشآموزا امتحان میگیره تا مطمئن بشه اونا اون نکته رو فهمیدن.
این تمرین رو امتحان کنین تا ببینین آیا میتونین 'اشتباهات فسیلیتون' رو بههنگام استفاده از حروف اضافه شناسایی کنین یا نه.
این مقاله تنها به یک جنبه از مباحث گسترده ای اشاره می کند که در کلاس آیلتس زنگنه تدریس می شود. در این کلاس ها، علاوه بر نکات و تکنیک های ذکر شده، به مطالب بیشتری دسترسی خواهید داشت که به بهبود نمره شما در آزمون کمک می کنند.